سلام . دوستان عزیزی که این وبلاگ را دنبال میکنند . از این پس میتوانند ادامه پستهای این وبلاگ را در سایت زیر که آیکن آنرا ملاحظه میکنید ، دنبال نمایند.
منتظر حضور شما در سایت و عضویتتان هستم .
هنر آفاق
لطفا روی آیکن زیر کلیک کنید
سلام . دوستان عزیزی که این وبلاگ را دنبال میکنند . از این پس میتوانند ادامه پستهای این وبلاگ را در سایت زیر که آیکن آنرا ملاحظه میکنید ، دنبال نمایند.
منتظر حضور شما در سایت و عضویتتان هستم .
هنر آفاق
لطفا روی آیکن زیر کلیک کنید
در 25 صفر سال 11 هجرى قمرى پیامبر صلى الله علیه و آله دوات و کاغذ طلبید تا بنویسد که خلافت بلافصل براى على علیهالسلام است ولى عمر مانع شد و به ساحت اقدس نبوى جسارت کرد و گفت: ان الرجل لیهجر؛ این مرد هذیان مىگوید!!!
همچنین پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در این روز بر منبر رفتند، خطبه خواندند و مردم را موعظه نمودند و به پیروى از قرآن و عترت فراخواندند.
عبدالحسین نیشابوری، تقویم شیعه، صفحه 56.
تحقیقی درباب حدیث قرطاس
حدیث قرطاس و یا دوات و قلم در منابع شیعه وسنی ذکر گردیده است. اما با این تفاوت که در منابع اهل سنت به عنوان یک حدیث تام وتمام آمده است اما در منابع شیعه از باب قاعده «الزام» (الزموهم بما الزمو به انفسهم) است نه از سر اعتبار و یا وثوق آنها برای ما و یا دیگر علمای شیعه باشد.
توضیح اینکه قاعده الزام یکى از قواعد مسلّمه عقلائیه است که: اگر شخصى یا قومى بر حسب ضوابط و مطالب معین و مورد قبول خودشان به چیزی ملتزم شد ، شخص دیگرى که آن ضابطه از نظر او صحیح نیست ، میتواند با کسى که به آن ضابطه ملتزم است ، عمل کند و لازم است طرف مقابل هم به این قاعده عقلائى عمل کند و الّا نزد عقلاء محکوم خواهد بود.
لذا اگر روایتی در کتب اهل سنّت باشد و با اصول مسلّم و مورد قبول شیعه تضّاد و مقابله نداشته باشد و در راستای اثبات مطالب حقّه شیعه باشد آن را قبول کرده و میپذیریم و از آن در استدلال با خودشان استفاده میکنیم.
ولی مهم تر این که: اگر روایتی که در کتابهای اهل سنّت آمده مورد قبول ما نباشد و یا با اصول مسلّم نزد شیعه موافق نباشد آن را فقط با استفاده از کتابهای خودشان ردّمیکنیم تا هیچ راه فرار و توجیهی باقی نمانده و نتوانند اشکال کنند که کتابها و نظرات شما فقط برای خودتان محترم است و نزد ما اعتباری ندارد.
حدیث قرطاس در منابع شیعه
۱- سلیم بن قیس که از تابعین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بوده نقل می کند:
ابان بن ابی عیاش از سلیم نقل می کند: به اتفاق جمعی از شیعیان در خانه عبد الله بن عبّاس بودیم که یادی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و هنگام وفات آن حضرت شد که به این جهت ابن عبّاس به گریه افتاد و گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در روز دوشنبهای که جان به جانم آفرین تسلیم کرد در حالی که اهل بیتش و سی نفر از اصحابش نزد او حاضر بودند فرمود: برایم کتف( گوسفندی ) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشده و با هم اختلاف نکنید
در این حال بود که فرعون این امّت آنها را از این کار بازداشت و گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم هذیان میگوید.این جا بود که حضرت غضبناک گردید و فرمود: شما را میبینم که در حالی که من هنوز زنده هستم و در میان شمایم با من مخالفت میکنید معلوم است که بعد از من چگونه خواهید بود.
این بود که آوردن کتف به فراموشی سپرده شد. سلیم گفت: ابن عبّاس به من روی کرد و گفت: ای سلیم ! اگراین سخن از آن شخص صادر نشده بود آن حضرت برای ما مطلبی نوشته بود که هیچ کس گمراه نمیشد و به اختلاف نمیافتاد،شخصی از حاضران گفت: شخصی که از این اقدام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم ممانعت نمود چه کسی بود؟ ابن عبّاس گفت: راهی برای افشاء این سرّ وجود ندارد.
امّا چون بعد از رفتن دیگران با ابن عبّاس خلوت نمودم و از او در باره آن شخص سئوال نمودم گفت: آن شخص عمر بود. ومن به او گفتم : راست میگوئی چون از علی علیه السلام و سلمان و اباذر و مقداد شنیدم که آنها نیز میگفتند: آن شخص عمر بود.
آنگاه ابن عبّاس گفت: ای سلیم ! این راز را نزد کسی باز گو نکن مگر ابن که به او اطمینان داشته باشی، چون دلهای مردم از محبت این دو نفر (ابوبکر و عمر) سیراب گشته همان طور که قلوب بنی اسرائیل از محبت گوساله و سامری سیراب گشته.(۱)
۲- نعمانی در کتاب الغیبه مطلب فوق را با همان سند و با اختلاف اندکی این گونه آورده است:
علی علیه السلام در حدیثی طولانی که در آن مهاجرین و انصار با یکدیگر به فضایل و مناقب خویش افتخار و مباهات مینمودند به طلحه فرمود: ای طلحه! آیا تو شاهد نبودی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از ما خواست که برایش کتف گوسفندی بیاوریم یا مطلبی بنویسد که امّت گمراه نشده و به اختلاف مبتلا نشود؟امّا دوست و همنشینت گفت آنچه را که گفت : که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم هذیان میگوید. و این سخن موجب ناراحتی آن حضرت شد و از خواسته خود منصرف گردید. طلحه گفت: آری من شاهد بودم.
آنگاه علی علیه السلام فرمود: امّا چون شما اصحاب از نزد آن حضرت خارج گشتید رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم مرا نسبت به آن مطلبی که قصد نموده بود که بنویسد و گروهی از مردم نیز بر آن شهادت دهند با خبر ساخت. و این مطلبی بود که جبرئیل آن حضرت را از آْن با خبر ساخته بود چون او به خوبی میدانست که این امّت به زودی به اختلاف و گمراهی مبتلا خواهند شد. لذا از من صحیفهای در خواست نمود و بر روی کتف مطالبی را برای من املاء نمود و بر این مطلب گروهی از جمله: سلمان فارسی و ابوذر و مقداد شاهد بودند.
و در آن صحیفه از امامانی که مؤمنان را بر اطاعت از آنها امر نموده نام آورد که من اوّلین آنها و بعد از من فرزندم حسن و بعد از او حسین و سپس نه فرزندان اویند.
ای اباذر و تو ای مقداد آیا شما دو نفر بر این مطلب شاهد نبودید؟ آنها گفتند :آری ما این مطلب را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم شاهد بودیم.
طلحه گفت: به خدا سوگند که من از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم شنیدم که به ابوذر یفرمود: آسمان بر کسی سایه نیافکند و زمین به زیر پای کسی گسترده نشد که صادق تر و صریح الهجه تر از ابوذر باشد. من نیز شهادت میدهم که آن دو نفر به حقّ شهادت دادهاند. و تو یا علی از آن دو نفر نیز صادق تری! (۲)
۳- محمد بن جریر طبری از علمای بزرگ شیعه مینویسد:
آیا این رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نبود که در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود فرمود: برایم صحیفه و دواتی بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید؟
و این جا بود که دوّمی گفت: رسول خدا هذیان میگوید. و سپس گفت: کتاب خدا برای ما کافی است. و او در این گفتارش به خداوند بزرگ کفر ورزید. چرا که خداوند متعال میفرماید: آنچه را که رسول برایتان آورده اخذ کرده و قبول نمائید و آنچه از آنچه که شما را نهی نموده دوری ورزید.
امّا عمر به گمانش رسید که به آنجه که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم فرموده نیازی نیست چون به خوبی میدانست که آن حضرت قصد نموده تا بر خلافت علی علیه السلام تاکید ورزد لذا از این عمل ممانعت به عمل آورد و الا اگر احتمال میداد که آن حضرت قصد دارد تا برای او و دوستش (ابوبکر) مطلبی بنویسد حتماً به آوردن دوات و قلم مبادرت میورزید.(۳)
۴- مرحوم شیخ مفید می فرماید:
تنها موردی که در نقل آن عامّه و خاصّه (شیعه و سنّی ) اتّفاق و اجماع نمودهاند سخن آن حضرت در ْآخر عمر شریفشان است که فرمودند برایم صحیفهای بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من یه هیچ وجه گمراه نشوید. و در این جا بود که عمر گفت: آن مرد هذیان میگوید. (۴)
۵- وی در کتاب ارشاد خود اینچنین آورده است:
بعضی از کسانی که در مجلس حاضر بودند درخواست دوات و قلم و کتفی که بر روی آن بنویسند نمودند که در این جا عمر به او گفت: برگرد ! این مرد هذیان میگوید و آن شخص نیز بازگشت. و آن شخصی که میخواست برای آوردن دوات و قلم اقدام نماید نیز به خاطر جلوگیری از سروصدا از قصد خود منصرف گردید و آن گروه یکدیگر را نکوهش نموده و گفتند: انا لله و انا الیه راجعون از مخالفت با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم خوف داریم . و چون حال آن حضرت افاقه نمود برخی گفتند: ای رسول خدا! آیا برایتان کتف برای نوشتن بیاوریم؟ دور باد آن جیزی که گفتید . نه نیاز یه آوردن نیست ، لکن من شما را به نیکی با اهل بیتم توصیه میکنم.
و آنگاه بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از آن گروه روی برگرداند و آنها نیز از آتجا خارج شدند و فقط عبّاس و فضل و علی علیه السلام و اهل بیتش نزد آن حضرت ماندند.(۵)
۶- همچنین در کتاب امالی نوسته است:
عبدالله بن عبّاس میگوید: زمانی که وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم فرا رسید در خانه آن حضرت گروهی حاضر بودند که از جمله آنها عمر بن خطّاب بود. آن حضرت فرمودند: برایم صحیفهای بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید . عمر گفت: چیزی برای او نیاورید که درد و بیماری بر او غالب گردیده و بین شماها قرآن موجود است و برای ما کتاب خدا کفایت میکند.(۶)
۷- ابوالفتح کراجکی مینویسد:
و آنها کسانی بودند که حضرت به آنها فرمود: برایم صحیفهای بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید . امّا آنها این کار را نکردند و یکی از آنان گفت: رهایش سازید که او هذیان میگوید و دیگران نیز این گفته را انکار نکردند و این در حالی بود که آنها مسلمان بودند و از همنشینان آن حضرت بودند و آیات قرآن را دیده بودند و با دیدن معجزات از آن حضرت هر گونه عذر بهانهای از آنها پذیرفته نبود. (۷)
۸- ابن شهر آشوب در کتاب خود آورده است:
درکتابهای صحاح اهل سنّت و کتابهای تاریخشان این سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم مشهور گردیده است که آن حضرت فرمودند: برایم دوات و قلم بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید .
ابن عبّاس در حالی که میگریست و اشکانش جاری بود میگفت: روز پنج شنبه و چه روزی بود آن روز؟! روزی که بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم که منجر به وفاتش گردید شدّت یافت و در ان حال بود که آن حضرت فرمود: برایم صحیفه و دواتی بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید.
امّا در حالی که جایز نیست نزد پیامبر نزاعی صورت گیرد نزاع صورت گرفت و در این بین بود که گفتند: پیامبر هذیان میگوید.یونس دیلمی میگوید: پیامبر وصیت کرد و گویندهای در آن بین گفت:... (۸)
۹- سیّد بن طاووس در کتاب کشف المحجة مینویسد :
بدون هیچ اختلافی این مطلب را ذکر نمودهاند که جدّ بزرگوارتان به هنگام وفات فرمودند: برایم کاغذ و دواتی بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید و عمر رودر روی جدّ بزرگوارتان ایستاد و مقام والای او را سبک شمرد و اقداماتی انجام داد تا آنجا که گفت: آن مرد هذیان میگوید.
ای وای بر او! و بر کسانی که در این مصیبت و بلای بزرگ با او موافقت نمودند . این تفسیر این مطلب نزد علمای لغت عرب است که چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم شنید که حرمتش نگهداشته نمیشود و حجت نیز برای او و مردم از سوی خداوند عزّ و جلّ تمام گشته، و از آنها خواست که برایش صحیفهای بیاورند تا مطلبی بنویسد امّا آنها این عمل را ترک کرده و انجام ندادند.
لذا حضرت فرمود: برخیزید و از نزد من خارج شوید که نزاع و کشمکش نزد من شایسته نیست. و تمام گمراهیها و ضلالتها به طریقه و روش عمر و پیروانش به صورت آشکار و پنهان از آن روز آغاز گردید.و نمیدانم که حال او روز قیامت برای این اعمل و رفتارش چگونه خواهد بود.(۹)
۱۰- مرحوم محقق داماد مینویسد:
از جمله صفحات افتضاح از حیث معنا و مفهوم آن مطالبی است که نزد اهل سنّت در رابطه با ایّام بیماری و وفات آن حضرت است که فرمودند: برایم دوات و کاغذی بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید . و عمر گفت: او را چه به این کارها؟ او هذیان میگوید.(۱۰)
۱۱- علامه مجلسی در بحار الانوار میگوید: درکتابهای صحاح اهل سنّت و کتابهای تاریخشان این سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم مشهور گردیده است که آن حضرت فرمودند: برایم دوات و لم بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید .(۱۱)
پانوشت ها:
۱- کتاب سلیم بن قیس(از تابعین) ، تحقیق محمد باقر أنصاری ، ص ۳۲۵ و رواه الطبرسی فی الاحتجاج والمجلسی فی البحار عن کتاب سلیم بن قیس . الاحتجاج: ج ۱ ، ص ۲۲۳، بحار الأنوار: ج ۳۱ ، ص ۴۲۵ و ج ۳۶ ، ص ۲۷۷.
۲- کتاب الغیبة ، محمد بن إبراهیم نعمانی(۳۸۰ هق) ، ص ۸۵ .
۳- المسترشد - محمد بن جریر الطبری (شیعی، وفات قرن ۴ هق) - ص ۶۸۱ به بعد .
۴- أوائل المقالات ، شیخ مفید (۴۱۳ هق) ، ص ۴۰۶.
۵- الإرشاد ، شیخ مفید (۴۱۳ هق) ، ج ۱ ص ۱۸۴ .
۶- الأمالی ، شیخ مفید (۴۱۳ هق) ، ص ۳۶ .
۷- التعجب ، أبو الفتح کراجکی(۴۴۹ هق) ، ص ۹۰.
۸- مناقب آل أبی طالب ، ابن شهر آشوب(۵۸۸ هق ) ، ج ۱، ص ۱۹۹ و ۲۰۳
۹- کشف المحجة لثمرة المهجة ، سید ابن طاووس(۶۶۴ هق)، ص ۶۵ .
۱۰- الرواشح السماویة ، میرداماد محمد باقر الحسینی الأستر آبادی( ۱۰۴۱ هق) ، ص ۲۱۱
۱۱- بحار الأنوار ، علامه مجلسی( ۱۱۱۱ هق) ، ج ۱۶ ، ص
منبع : http://monasebat.anhar.ir/article-9797.htm
غلامحسین مظلومی، پیشکسوت استقلال درگذشت.
به گزارش ایسنا، غلامحسین مظلومی پیشکسوت باشگاه استقلال و تیمملی فوتبال پس از مدتها مبارزه با بیماری سرطان عصر امروز در بیمارستان درگذشت.
مظلومی که به مدت 15 سال رکورددار گلزنی در سطح ملی ایران بود، بعد از دو سال مبارزه با سرطان در سن 65 سالگی دعوت حق را لبیک گفت.
غلامحسین مظلومی (زاده ۱۳۲۸ در آبادان- ۲۸ آبان ۱۳۹۳ در تهران) بازیکن پیشین و مربی فوتبال ایرانی است. مظلومی در دوران بازیگری، عضو باشگاه استقلال تهران و تیم ملی ایران و مشهور به «سر طلایی فوتبال ایران» بود. اودر گذشته سرپرست تیم فوتبال استقلال تهران بود.
وی به همراه تیم ملی جوانان در بازیهای ۱۹۶۹ تایلند لقب آقای گلی را با به ثمر رساندن ۶ گل به خود اختصاص داد و همچنین دو سال بعد بار دیگر در بازیهای جوانان آسیا این بار در فیلیپین با زدن ۵ گل عنوان آقای گلی را به دست آورد. در بازیهای آسیایی تهران بازدن ۵ گل لقب بهترین مهاجم آسیا در سال ۱۹۷۴ را به دست آورد. وی در المپیک مونترال کانادا به همراه تیم ملی فوتبال ایران حضور داشت و تنها گل ایران در مقابل تیم ملی فوتبال کوبا را به ثمر رساند. او در تیم ملی با زدن ۳۷ گل در ۴۸ بازی برای سالهای متمادی عنوان بهترین گلزن رده ملی را در اختیار داشت.
وی در سال ۱۳۴۷ و زمانی که در حال گذراندن دوران تحصیلی بود به تیم تاج پیوست و مجموعاً ۹ سال برای تاج بازی کرد و در سال ۱۹۷۱ در حالیکه تاج اولین قهرمانی در جام باشگاههای آسیا را کسب کرد او با زدن ۵ گل بهترین گلزن مسابقات شد.
مظلومی در این مدت در تیم تاج و شهباز با بهثمر رساندن ۶۵ گل در جام تخت جمشید و جام باشگاههای ایران و سه دوره کسب عنوان گلزن برتر لیگ تخت جمشید (دوره اول ۱۵ گل دوره دوم ۱۰ گل و دوره چهارم ۱۹ گل) دارای یک رکورد است.
همچنین در سه دوره شرکت تاج در جام میلز با زدن ۲۶ گل آقای گل مسابقات میلز بود. در سال ۱۳۵۶ پس از جدایی از شهباز به الوصل امارت پیوست و با درخشش او الوصل قهرمان جام حذفی امارت شد و مظلومی با زدن ۹ گل بهترین گلزن مسابقات شد.
در سن ۲۹ سالگی در بازی با ذوب آهن مینیسک پای او دچار آسیب شدید شد و با اینکه آن زمان جراحی مینیسک به سادگی مقدور نبود ولی او بازگشت موفقیت آمیزی به فوتبال داشت و مجدداً برای تیم ملی انتخاب شد؛ ولی پس از چند ماه در بازی با تیم سابق خود نفت آبادان دچار اسیب دیدگی مجدد شد و در سن ۳۰ سالگی در حالیکه در اوج دوران بازیگری بود مجبور به خداحافظی از فوتبال شد
غلامحسین مظلومی پس از کسب افتخارات زیاد در دوران بازیگری در تیم ملی و رده باشگاهی به جرگه مربیان پیوست. کلاسهای مریگری را با موفقیت به اتمام رساند. او دارای مدرک مربیگری A B ،C آسیایی و دارای مدرک B اروپا (اتحادیه فوتبال انگلیس) میباشد.
در سالی که مرحوم ناصر حجازی سرمربی تیم محمدان بنگلادش بود به مظلومی پیشنهاد مربیگری ابوهانی بنگلادش شد ولی او حاضر به پذیرش این پیشنهاد و جلای وطن نشد.
او در عصر روز چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۳ در سن ۶۵ سالگی پس از دو سال مبارزه با بیماری سرطان در بیمارستان ولیعصر (عج) تهران درگذشت